- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
ببین که بر سر دارم میا به كوفه حسین هـنوز زمـزمه دارم میا به كوفه حسین سلام من به تو ای آفـتاب هـستیبخـش چراغ محـفـل تـارم میا به كوفه حسین نوشـته ام كه بیائی ولی به صفحۀ خاك به اشك خود بنگارم میا به كوفه حسین میـان كـوفـه غـریـبـانه میزنـم فـریـاد امید و صبر و قرارم میا به كوفه حسین به سنگساری مهمان اگر چه میكوشند امـامِ آیـنـهدارم مـیـا به كـوفـه حـسـیـن در این دیار به سرنیزه لاله میچـینـند گـلِ همیـشه بهـارم مـیا به كوفه حسین بیا به هـمره زینب از این سفـر برگرد امید جـان فـكـارم مـیـا به كـوفه حسین برای آن كه نگـردی تو بیعـلـی اكـبر دمـادم است شعـارم میا به كوفه حسین نشـسـته حـرمـله در انتـظار اصغـرِ تو ببین كه واهمه دارم میا به كوفه حسین پـیـام آخـر مـسـلـم بـرای تـو این اسـت گـذشته كار ز كارم میا به كوفه حسین به گریه گفت «وفائی» ز مسلم بن عقیل به درد و غصه دچارم میا به كوفه حسین
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
سلام ای نـازنـین شاه و حـبـیـبـم بـیـابـان گـرد تــنـهـای غــریـبـم نوشـتـم که بیا، شـرمـنـده هـسـتم من از این نامهها شرمنده هـستم نوشتند و تو را ای یار خـواندند ولیکـن پای این پیـمـان نـمانـدند ولایـت در وجـودم منـجـلی بـود گــنــاهـم بــردن نـام عــلـی بـود هر آنچه کوشش و همت نمودند شـنـیدی که حـریف من نـبـودنـد تـمـام دشـمـنـان را خـوار کـردم شـبـیـه مـرتـضی پـیـکـار کـردم امان دادند، عهـد خود گـسـسـتند به کعـب نیـزه دنـدانم شکـسـتـند از اولاد زنـا نــیـرنـگ خـوردم من از زنهای کوفه سنگ خوردم صـدای الـعـطـش آمد به گـوشـم خـبـر داری نـشـد آبـی بـنــوشـم خــدا را شـاکـرم آبـی نـخــوردم فدای کـام خشکـت، کام خـشکـم سـر دارالـعــمـاره گـریـه کـردم به یاد شیـرخـواره گـریـه کـردم عجب جشنی بپا شد عـید قـربان سرم از تن جـدا شد نـذر جانـان همه داراییام را غـصب کـردند سرم را روی نیزه نصب کردند در این شـهـر جـفـا و نـا امـیدی کـنـار مـزبـلـه مـانـدم، شنـیـدی؟ نــگــویــم مــابــقـی مــاجــرا را نـگــویـم کـوچـۀ قـصـاب هـا را به زیـر نـور مـهـتـاب و سـتاره تـنــم آویـخــتـه شـد بـر قـــنــاره نیا کوفه که کوفه قحط آب است نفاق و خدعههاشان بیحساب است نـیـا تـا دخـتـرت در تب نـیـفـتـد نـظـر بـر سـایـۀ زیـنـب نـیـفـتـد رقــیـــه طــاقـت دوری نـــدارد تـــوان درد مــهـجــوری نــدارد نیا تا شـمـر شـمـشـیری نـسـازد نـیـا تـا حـرمـلـه تـیـری نـسـازد نـیا تا پـیـکـرت عـریـان نـمـانـد سـنـان در پـهـلوی قـرآن نـمـانـد تــو آقــا زادۀ بـنـتُ الــرســولـی نده گیسوی خود را دست خولی خـلاصه ای امیـر هـر دو عـالـم حـلالـم کن، حـلالـم کن، حـلالـم
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
گـشـت تا قـافـلـهات بـین بیـابـان پـیـدا در گذر شد بدنم زخمی و عریان پیدا آب هم بود ولی تشنه بمیرم عشق است شاهدم هست ازین کـاسه و دندان پیدا گیسویم خاکی خاکیست خبر داری که گیسویت هست دراین موی پریشان پیدا تن من ماند زمین ماند زمین ماند زمین بهـر دفـنـم نـشده چـند مـسـلـمان پـیـدا بخدا جـای زن و بچه تو اصلا نیست کـربلا هر طـرفـش بوده مغـیلان پیدا به دلم هیچ! به دستان خودت رحمی کن خاتـمی مـانـده به دسـتان سلیـمان پیدا
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
مسـلم که از حـسیـن سـلام مـکـرّرش باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش فرموده مدح و منقـبتـش را به افـتخار ثاراللّهی که بوده نـبی مـدح گـسـترش ایثار و عزم و غیرت و آزادی و شرف تـعـظـیـم میکـنـنـد هـمه در بـرابـرش حیـرت برند اهل فـضیلت به رتـبهاش زانـو زنند اهل کـرامت به محـضرش مبهـوت گـشـته آدمـیان و فـرشـتـگـان از عـزّتی که کرده عـطا حیّ داورش تعـریف کرد و داد خـبر از شهـادتـش بــا دیــدن عـقـیـل هـمـانـا پـیـمـبــرش این است آن شهید که در یاری حسین تا روز حشر مسجد کوفهست سنگرش لبّیک او حسین و طوافش به موج خون تکـبـیرها بـلـند ز هر زخـم پـیـکـرش پیـوسته بوی عـطر گـل نـیـنـوا گرفت زآن دستههای نی که عدو ریخت بر سرش سر داد و سر نکرد به جز بر حسین خم ای جان فدای پیکر در خون شناورش این است آن قـتـیل که بر زندگان دهد روح حـیــات از نـفـس روحپــرورش بـالای دار رفـت و هـمه سـربـهدارها گـلبـوسه میزنـنـد به قـبـر مطهّـرش
: امتیاز
|
رباعی های شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
پیـغـمـبر درد بـود و هـمدرد نداشت از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت ******** محمد علی جوشقانی ******** من در بـر کــشـتـی نـجــات آمـدهام در ســاحـل چـشـمـۀ حـیـات آمـدهام تا زودتـر از زود گـنـاهـم بـخـشـنـد قـبـل از عـرفـه در عـرفـات آمـدهام ******** سید رضا مویّد ******** آهنگ سـفـر کرد به فـرمان حـسین در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین ******** غلامرضا شکوهی ******** در شـهـر نمانـده اهل دردی جز تو در جادۀ عـشق، رهـنـوردی جز تو ******** سید مهدی حسینی ******** در شهـر دلی، به شوق پـرواز نبود بـا حــنـجــرهٔ بــاغ، هــمآواز نــبـود ******** میثم مومنی نژاد ******** تنهـا نه کـسـی تو را هـمـاورد نبود یک مردِ نـبـرد، یـار و همدرد نبود ******** احد ده بزرگی ********
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
طلـوع کرده شفـق در نگـاه شعـلهورت اسیر چـشم تو باران، نسـیم در به درت تو از کدام لبِ تـشنه قـصه میخـوانی؟ که رودهای جهـان گـشـتهاند همسفـرت چه بر تو رفت در آن لحظهای که فهمیدی از آب و رنگ خیانت پُر است دور و برت چه داغها که دلت را پُر از شرر کردند چه زخمهای عمیقی که مانده بر جگرت نه آسـمان که شـبی بیسـتاره و تاریک که تکه ابـر سـیـاهیست در نگـاه ترت تو را چنان که تویی هیچکس نخواهد بود اگر جـدا شـود از تن هـزار بـار سـرت
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر یـادم میآید تا کجـاهـا کـیـسهای نان را میبرد آن شبها علی بر شانه در این شهر وقتی تمام مردمانش جاهلاند ای عشق! پیدا نخواهی کرد یک دیوانه در این شهر آواره، گشتم کوچهها را یک یک اما نیست جز طوعه هرگز قامتی مردانه در این شهر هرکس که روزی نامهٔ یاری برایت داد شد نیـزهدار لشکر بیگـانه در این شهر دورت بـگـردم! بـادهـای شــام آوردنـد انگار با خود قحطی پروانه در این شهر این نامه از مسلم به دستت میرسد اما کشتند او را ناجوانمردانه در این شهر
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیهالسلام و شهادت مسلم بن عقیل
هر آن کسی که ندارد به دل غم، از ما نیست به سرِّ عشق نشد هر که مَحرم، از ما نیست غـم تـو را بـه دل مـا خــدا زیـاد کـنـد هر آنکه خواسته از تو غم کم، از ما نیست دلیل خلقت ما خوردنِ غـمِ عشق است مُخـالـف غـم مـاه مُـحـرَّم از مـا نیست فـقـط هـوای حـسیـنـیه را هـوس داریم اسیر بندِ هوا و هوس هم، از ما نیست سیاهیِ عـلَـمش پاک و روسفـیـدم کرد دخیل نیست هرآنکه به پرچم، از ما نیست سـیاه لـشکـر اوئـیـم و اِدّعـامـان نیست شُکـوه لشکـر شاه دوعالم از ما نیست لـبــاس مــشـکـیِ او داده آبــرو مـا را هر آنکه نیست در احرامِ ماتم از ما نیست بـرای “ارثِ پـدر” تا هـمیـشه ممـنونیم نصیب آنکه نشد “ارثِ آدم” از ما نیست تمام شادیِ دنیا خلاصه در گریه است هر آنکه اَشک نریزد در این غم از ما نیست اجـازه از طـرف مـادرش شـده صادر وگرنه این همه اشک دمادم از ما نیست برای گریه تـوسُّـل به “یا رُبـاب” کـنیم رُباب بانیِ اَشک است و این نم از ما نیست حُضور حضرت زهرا به روضهها حتمی است یقین ندارد اَگر کَس به این هم از ما نیست نمک به زخم دل از غُصّۀ تو میپاشیم هر آنکه است به دنبال مرهم از ما نیست تو گریه کَردی و ما گریه کردهایم حسین تویی مقابل ما، این دو زمزم از ما نیست تو را بخاطـر دنـیا فـروخت کوفه ولی هزار شُکر، که دربند درهم از ما نیست سرِ سفـیرِ تو از پشت بام خورد زمین نوشته است به مقتل، مُقرَّم از ما نیست! نوشته؛ شد تنش از یِک قَـناره آویـزان هر آنکه خون نکند گریه زین غم از ما نیست برای مُسـلـم تو جـدِّ تو گـریسته است! که بر مُصیبت بیحدِّ تو گریسته است؟
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلاماللهعلیها با سر مطهر پدر
کوفه سرتاپاش نیرنگ است برگرد ای حسین میزبان، صد رو وصدرنگ است برگرد ای حسین عهد را بشکستهاند و دست من را بستهاند اشکم ازاین فتنه خونرنگ است برگرد ای حسین
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
در کوفه حسین جان خبر از مهرو وفا نیست اینجا به خدا آیتی ای از رنگ خدا نیست ما یار و هوادارتو هستیم، دروغ است در باطن کوفی بجز از جور و جفا نیست
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
دردا که در دیـارِ شـما دردِ یـار نیست آنـجـا که دردِ یـار نبـاشـد دیـار نیـست هر چار فصل سال در اینجا خزانی است یک روز هم بـرای نمـونه بهـار نیست اینجا محـبت و شفَـقَـت هر دو مُـردهاند اما به سوگـشان احدی سوگـوار نیست مهـمـان کجا و بـسـتنِ درهای خـانـهها بیرحمتر ز کوفه در این روزگار نیست
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
قـرار بـیـقـرارم ای حـسین جان به عشق تو سرِ دارم حسین جان سـر بـازار حـرفـی مـن شـنـیـدم دهد این حرف آزارم حسین جان
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
کـوفـه نـیا؛ از آمـدن صرفه نظر کن از این سفر آقای من صرفه نظر کن دربــارۂ ســرنـیــزههـای زهــر آلـود با خواهرت حرفی نزن، صرفه نظر کن
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
در میانِ کوچهها بدجور سرگردان شدم بیکس و تنها در این وادی غم، حیران شدم کاش میشد تا خبردارت کنم کوفه نیا ظاهراً مسدود شد راه و منم زندان شدم از در و دیوار میبارد فقط خنجر زدن طینتِ اینجاست نامردی ببین باران شدم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت مسلم بن عقیل علیهالسلام
نکرده است به عهدش کسی وفا مسلم رسـیدهای به سـرانجـام مـاجـرا مسلم عـلی نـدیـده وفـا از اهـالی این شهـر نشـسـتهای به امـیـد وفـا چـرا مسـلم؟ نمـاز مغـرب اگر صد هـزارتا باشند دوباره یک نفـری مـوقـع عـشا مسلم دوچشم مردم این شهر کور خواهد شد اگر اشـاره کـند بـرقـی از طـلا مسلم ببین که مردتر از مردهاست پیرزنی امـید نیـست به این قـوم بیحـیا مسلم شب نجات تو از دست شبه مردان است هزار شکر که دیگر شدی رها مسلم نـمانـده راهی و تو بیپـنـاهی و بـاید فـقـط بلـنـد کـنی دسـت بر دعـا مسلم رسیـدهای به سرانجام و حـیلـۀ کوفی ببـین خـیال تو را بـرده تا کجـا مسلم اگـر چه از سـر دارالإمـاره میافـتی سـرت نـمیرود اما به نـیزهها مسـلم هـزار شـکـر خـدا را دگـر نـمیمـاند تن تو روی زمین زیر دست و پا مسلم ولی قـرار شده تشـنه لب شهید شوی بـه احـتـرام لـب شـاه کــربـلا مـسـلـم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت مسلم بن عقیل علیهالسلام
بلی، محرم شدن حال و هوای دیگری دارد ولی حاجی ما سعیش صفای دیگری دارد به قربانش که قبل عید قربانی قربان شد به روی دار این حاجی منای دیگری دارد پشیمانها همه در دل دعاگوی نجات او ولی مسلم به روی لب دعای دیگری دارد دلیل اشک هایش نیست قطعا جان ناقابل سفیر انگار در دل غصههای دیگری دارد تو شاهد باش ای دارالاماره داستانش را بگو در کوفه مسلم کربلای دیگری دارد سرش را داد تن هم بر زمین افتاد، لب تشنه هلا این مقتدا خود مقتدای دیگری دارد سرانجام حدیث عاشقی وصلی ست جاویدان به پای عشق جان دادن بهای دیگری دارد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت مسلم بن عقیل علیهالسلام
ای جان میهمان، ز چه تن پاره پارهای؟ جایت به چشمهاست، چرا بر قنارهای؟ آن گـریهها ز وصل، به لبخـند شد بدل دیشب تو، ابر بودی و امشب ستارهای دیشب سرت به دامن دیـوار کوچه بود امـشـب چه سربـلـنـد به دار الامـارهای تو با شکاف لب، به چه کس میدهی سلام؟ بر بـام رفـته، یا که به دارُالـزّیـارهای؟ مـردم پی نـظـارۀ تـو جـمـع گـشـتـهانـد امّا تو بر جـمـال که، گـرم نـظـارهای؟ بـر بــازدیـد دیـشـب تـو امـشـب آمــدم افـسـوس من پـیـاده، ولی تو سـوارهای
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
کوفه دل بستگیاش را به تو ابراز نکرد در زدم خانه به خـانه، احـدی باز نکرد خسته از راه، دعا کن به دو راهی نخورد هیچ مـردی به در بـسـته الـهـی نخـورد غیر از این طوعه در این شهر ندیدم مردی کاش میشـد به تو پیـغـام دهم برگـردی کاش میشد به تو پیـغـام دهـم، کوفه نیا به علیاصغـر شیرخواره قـسم کوفه نیا دیدن حرمـله دلـشـوره به جـانم انداخت جـملۀ « کـوفه نـیا » را به زبـانم انداخت پیـنۀ مُـهـر به پیـشـانی شان توطـئه بود قول این طائـفـۀ چرب زبان تـوطئه بود پشت پای بـدی از دوست نـماها خوردم زخـم از نـیـزۀ تـکـفـیر به فـتوا خـوردم کوچه گردی شده کارم، همه رفتند حسین! راه برگـشت ندارم، همه رفـتـند حسین! حق اولاد عـلی نیست چـنان بیمِـهـری گـریـهام بـنـد نمیآیـد از این بیمِـهـری روضههـایم به تو بـسـیار شباهـت دارد اشکـم از غـربت گـودال شـکـایت دارد سـر دروازه رسـیـدی، طلـب بـاران کن با لب تـشـنه مـرا فـاتحهای مهـمـان کن غم نخور! چون که شنیدی به پرم سنگ زدند به فـدای سر زینب به سـرم سنگ زدند
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
هرچه گشتم شهر کوفه مالک اشتر نداشت مسلم درمانده غیر طوعه همسنگر نداشت شهـر بود و قـصۀ مـسـلم فـروشی بـلال در وجودش ذرهای از غیرت مادر نداشت انتظارم از سلیمان بیش از اینها بود حیف هیچ کس مانند او حرف مرا باور نداشت نامه بود از جانبش هر روز دستت میرسید کـفتر نامهبرش ایکاش اصلا پر نداشت لشگـر ابن زیاد از معجـزات سکه است ابن مرجانه میان چنته غیر از زر نداشت تشـنۀ خـون تـمـام بـسـتـگـان حـیـدرانـد کوفۀ نامرد دست از کشتن من برنداشت در عجب از حکم قاضی القضات کوفهام تیغ میزد بر تو گرچه دست بر خنجر نداشت زجـرهای شهـر میآیـند چـنگـم میزنند حرف دارم میزنم با کینه سنگم میزنند از دل از دشمنی لبـریز میتـرسم حسین از سپاه شهر نفرت خیز میترسم حسین پیر مردان حریصی را به چـشـمم دیدهام از عصای چوبی ناچـیز میترسم حسین در ضمیر من لـبانت خـود نمایی میکـند از وجود خیزران هم نیز میترسم حسین طـاقـت دیــدن نـدارم کـورهای از آتـشـم میروم پـیش قـدمهای تو قـربـانـی شـوم مـسـلـم امـا پـیـرو اسـلام ایـنـان نـیـسـتـم تا بفـهـماند به عـالـم من مسـلـمان نیـستم بـر سـر دار بـلا با سـر نه با پـا میبـرد پیکرم را دشـمـنت برعکـس بالا میبرد این بدان معنیست که حرمت ندارد این بدن بیعـبـا و بیعـمـامـه بـیردا و پـیـرهـن محض خوشـنودی امثال سنان و حـرمله پیکرم را میبـرند آخر به سـوی مـزبـله با غم غربت چه بر روز من آوردی حسین کاش میشد از میان راه برگردی حسین
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
مینویسم رویِ هر دیـوار واویلا حسین مینویسم با لـبی خـونـبار واویلا حسین هر قدم تکـرار در تکرار واویلا حسین مینـویـسم زیـرِ این آوار واویلا حـسین وای از کوفه از این آزار واویلا حسین من که دنیایم تویی؛ معنایِ دنیایم علیست من که غمهایم تویی آشوبِ شبهایم علیست دردِ امروزم تویی اندوهِ فردایم علیست آمدم در کوفه و گفـتم که آقایم عـلیست بارها گـفـتم عـلی، اینـبار: واویلا حسین از علی گفتم ولیکن قلبِ طفلانم شکست از علی گفتم ولی یک سنگ دندانم شکست از عـلی گفتم ولی پهلوم میدانم شکست آنقدر خوردم که این بازویِ بیجانم شکست میزنم با دستِ بـسته زار واویلا حسین دستگـیرم کـردهاند از بام میبـینم تو را با تَنی پُر خون همین احرام میبینم تو را میرسی با دخـتری آرام میبـیـنم تو را بِینِ کـوفه در مـیانِ شـام میبـیـنم تو را آه آه از زیـنب و انـظار واویـلا حـسـین کوفه و در سینهها بُغضِ غدیرش را ببین وایِ من زنجیرهای سختگیرش را ببین کوچهها را بامهایش را اسیرش را ببین بوریایش را ببین تکه حصیرش را ببین دارم اینجا قبلِ تو یک کار: واویلا حسین جز غمت اینجا کسی دیشب پناهم داد نه غیر طوعه هیچ کس در خانه راهم داد نه پاسـخی بر الـتـمـاسـم بر نـگـاهـم داد نه آن همه بیعـت دریغـا یک سـپاهم داد نه دخترم را بر حـرم بـسپار واویلا حسین هرکه اینجا بود حـتی انـدکی میزد مرا آن یکی میبُرد من را این یکی میزد مرا پیرمردی میکشید و کودکی میزد مرا کاشکی جایِ یتـیمت کاشکی میزد مرا دخترت هست و شب است و خار واویلا حسین جان من حـتی بـرای آب اینجا رو مزن یا برای کـودکی بیتـاب ایـنجا رو مزن شرمگین از مادری بیخواب اینجا رو مزن پیش این لبخـندها ارباب اینجا رو مـزن رو مزن، آبی ولی بـردار واویلا حسین آب نه از صبح تا حالا فقط غم خوردهام آتش و سنگ و عصا و نیزه درهَم خوردهام هرچه خوردم کم نیاوردم ولی کم خوردهام با دو دستِ بسته سیلیهای محکم خوردهام وای من از کوچه و بازار واویلا حسین
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
خامـوشم و هر زخـم تـنم راست ترانه با ذکر تو خـون از دهـنم گـشته روانه گـشتم سپـر تـیر غـمت کوچه به کوچه آتش به سرم ریخت عدو خانه به خانه آتـش چه کـنـد با بـدن خـسـتـهام از بام من کز جگـرم شعـله کشد بیتو زبـانه دادنـد هــمـه بـا سـرانـگـشـت نـشــانـم از بس که بُود بر رُخم از سنگ نشانه غم نیست اگر خـصم بَرَد بر سر دارم یک عمر مرا دار غـمت بوده به شانه بـین شـهـدای تـو که مـظـلـوم زمـانـنـد مظلـوم ندیده است چو من چشم زمانه من طوطی بـسـتان غـم و درد و بلایم زخــم بــدنـم لالـه و اشـکــم شـده دانـه سردار سرافراز تو میبودم و افسوس بـر دامـن دیــوار، سـرم بــوده شـبـانـه (میثم) هـمه آلـودهای و بـهـر نـجـاتـت جـز مهـر حسین بن عـلی نیست بهـانه
: امتیاز
|